تو ماشین که میشینم میگم که چقد هوا سرد شده
حالا
کت قرمزم رو پوشیدما! سردم هم نیست! ولی دوست دارم با صدای سرما خورده
بگم سردمه و یه طوری که انگار اشک سرما تو چشممه زل بزنم تو چشاش
اونم سریع بخاری ماشین رو روشن کنه و بگه الان گرمت میشه و من ته دلم ناراضی بشم که تو چرا انقد ساده ای؟
بعد بخواد باهام دست بده ولی من دستمو نمیارم بالا ؛ چشممو از روش برنمی دارم
ساکت
میشه و لامپ سقفو روشن میکنه! تازه تپش قلبم شروع میشه چشامو از روش برمی
گردونم یه طوری که انگار روشنایی یکدفعه چشامو اذیت کرده و نه اینکه نمی
تونم نگاهمو بهش ادامه بدم
نگام کنه و بگه چه رژ لب قرمزی زدی!
بی
خیال شم و ظرف قورمه سبزی رو بگیرم طرفش بگم من چیکار کنم از دست تو؟ ساعت
7 بعد از ظهره تو هنوز ناهار نخوردی؟ من میدونم آخر سر به یه مرض معده
مبتلا میشی!
وقتی داره غذاشو می خوره تو ماشین ورجه وورجه
کنم و برگردم رو صندلی عقب باز چشمم به یه گل خشک شده بیفته و یادم بندازم
که چند بار از این گل ها از تو ماشینت جمع کردم و بردم ریختم تو جوب!
تا می خوام صدامو بلند کنم یادم بیفته که تو گفتی ما فقط با هم دوستیم
تو دلم بگم پس خفه شو و بشین سر جات. حق حرف زدن نداری و به این فکر کنم که الان حق زدن چه حرفی رو دارم
بعد برگردم و یه نگاه بهش بندازم و بگم یکی از پسرهای دانشگاهمون شبیه توعه
نگاه عصبیش رو تشخیص بدم و ته دلم قند آب کنن
+ همه ی غذامو نتونستم بخورم ؛ الان ببری بقیه شو چیکار می کنی؟
ـ عب نداره ؛ خب خودم می خورم
+ دهنی یه پسر غریبه رو؟
تلافی کرده بود
بعد چند لحظه ساکت نگاهش کنم
لامپ سقفو خاموش کنیم...ا
از
ماشین که می خوام پیاده شم بگه : یادم باشه اگه دختر داشتم و با رژ لب
قرمز رفت بیرون و وقتی برگشت پاک شده بود یادم بیفته کارای زشت کرده
